خلاصه داستان: حسین پدر محترم است. هنگامی که داشت جفت محترم را دفن می کرد، زنی مرموز را در پشت بام خانه اش می بیند. سالها بعد قرار شد محترم و اسماعیل طبق یک سنت قدیمی از دوران کودکی با هم ازدواج کنند...
خلاصه داستان: هنگامی که گروهی از دوستان متوجه می شوند که چگونه با استفاده از یک دست مومیایی شده ارواح را تداعی کنند، در هیجان جدید گیر می کنند، تا زمانی که یکی از آنها زیاده روی می کند و نیروهای ماوراء طبیعی وحشتناک را آزاد می کند.